- شنبه 26 فروردین 1396 - 14:42
- کد خبر : 16606
- یادداشت ویژه

این روزها تب انتخابات داغ داغ است، گوشه و کنار پر از اخبار انتخابات است و آن هیاهوی دنیای سیاست.
این روزها تب انتخابات داغ داغ است، گوشه و کنار پر از اخبار انتخابات است و آن هیاهوی دنیای سیاست.
حالا به روزهای هیجان انتخابات ریاست جمهوری نزدیک شده ایم و این روزها ستاد انتخابات پر از مردمانیست که رجل و غیررجل خودشان را به صف ثبت نام در محل وزارت کشور میرسانند و با تکعکس پرسنلی خود داعیهدار نجات کشوری با جمعیتی بالغ بر ۸۰ میلیون می شوند.
کشوری با قومیت های مختلف، رفتار اجتماعی گوناگون، منطقه جایگیری خاص و وضعیت اقتصادی خاص و در کل ایرانی عظیم…
گوشه و کنار پر از اخبار حضور مردمانی ست که پیش از این، هیچ تجربه حضور در محافل سیاسی را نداشته اند و حالا چه شده که فکر میکنند میتوانند رییس جمهور شوند و رجل نشده داعیهدار نجات کشور میشوند؛ نمیدانیم!
رجل سیاسی که خب تکلیفش معلوم است، تعریف خاص خودش را دارد و لابد همه معنای آن را میدانیم اما حالا بحث مردمانیست که خود هیچ شکی در رجل سیاسی نبودنشان ندارند و باز صف کشیدهاند که ببینید ما هستیم.
این حضور حالا دستمایه خیلی ها شده و زنگ تفریح خبرنگاران همین حضور پرشور ستاد انتخابات است!
گوشه و کنار خیلیها می گویند که کاش قید خاصی وجود داشت تا این همه مردم عادی برای ثبت نام نمیآمدند و این گونه وقت را نمی خوردند و هزار یک جور حرف و حدیث دیگر که می دانیم و نیاز به باز بینی نیست…
اما سوال اصلی اینجاست که آیا این آدمها خودشان نمیدانند که رجل سیاسی هستند یا نه؟
آیا آن پسرک ۱۸ ساله نمیداند که هنوز رجل نشده و یا آن خانوادهای که کودشان را برای ثبت نام آوده اند و آن بانویی که می خواهد همسرش را معاون اول خود قرار دهد و آن فلافل فروشی که با قفل و کلید به ستاد می آید و آن فلان خواننده و فلان بازیگر که در صف هنرمندان هستند و یا هزار مورد دیگر که هر کدام برای خود پیامی دارند و می خواهند به گوش کسی برسانند و یا دنبال شغل هستند و با خودشان فکر می کنند می توانند رییس جمهور شوند و البته که خوب می دانند که هرگز نمی توانند رییس جمهور شوند.
آری همه این آدمها خودشان در خلوت خودشان خوب میدانند که در صف ستاد انتخابات ساختمان وزارت کشور هم جایی ندارند چه برسد به وظیفه خطیر ریاست جمهوری اما باز می آیند.
می آیند و می آیند و می آیند و البته با هزار نماد می آیند.
او که بی کار است برای گشایش قفل بیکاری، آن بانوو برای باز پس گیری حقوق زن، آن تازه جوان ۱۸ ساله برای دنیایی از آرزوهای آینده، پدر آن کودک برای نمادپدازی و زبان پشت نماد، فلان خواننده و بازیگر برای نشان دادن حضور و آن فلانی های دیگر هر کدام برای شیده شدن حرفی از حرفهای که هیچ وقت نشد به رییس جهور بگویند…
آری حرف اصلی تمام این حضور مردمان، شنیده شدن است، شنیده شدنی که کاش پیشتر از صف کاندیدا شدن جایی بود تا آنها شنیده شوند و ستاد انتخابات وزارت کشور به نوعی دارالشور شان نمی شد که بیایند تا کاری بیابند و یا حتی از سر بیکاری آمده باشند.
جنبه سرگرمی و زنگ تفریح خبرنگاران را کنار بگذاریم، هزار و یک جور حرف در این حضور است و پس پشت این همه حرف یک وظیفه خطیر!
آری یک وظیفه خطیر برای او که بعد از این وظیفه گمارده میشود و کاش ما که بخشی از همین کشور هستیم سختی این وظیفه را درک کنیم.
حالا باید خوب درک کنیم که آن شخص با چه افرادی مواجه است، آن صف گوشه ای از جامعه است و آن شخص با تمام این افراد مواجه است.
ما که زمان نمی دهیم ما که قضاوت می کنیم ما که مشکلات را ندیده تخصص را نداشته داعیه دار می شویم که من هم می توانم رییس جمهور شوم و او با تمام تخصص و مشاوران و معاونان برای حل تمام این ها زمان می خواهد و تخصص و فعالیت و ما فقط خودمانیم و یک قطعه عکس برای ثبت نام و کاش بدانیم چه بار دشواری ست، وظیفه یک رییس جمهور…
م.میرزاعبداله
نظرات